بررسیهای فرزند خواندگی نشان میدهد که عوامل ژنتیکی با این اختلال سلوک ارتـباط داشـته و تـا حدود زیادی به حضور عوامل خطر آفرین محیطی برای ظهور بستگی دارنـد. بـه همین ترتیب بررسی های طولی نشان داده که تعامل بین آسیبپذیری بیولوژیکی، ویژگیهای خلق ناسازگارانه و فقر والدین، پیـشگویی کـنندههای معتبری هستند. بهطور کلی سببشناسی این […]
بررسیهای فرزند خواندگی نشان میدهد که عوامل ژنتیکی با این اختلال سلوک ارتـباط داشـته و تـا حدود زیادی به حضور عوامل خطر آفرین محیطی برای ظهور بستگی دارنـد. بـه همین ترتیب بررسی های طولی نشان داده که تعامل بین آسیبپذیری بیولوژیکی، ویژگیهای خلق ناسازگارانه و فقر والدین، پیـشگویی کـنندههای معتبری هستند. بهطور کلی سببشناسی این اختلال در چند محور قابل بـحث اسـت که در زیر به آن ها می پردازیم:
عـوامل مـربوط بـه والدین:
تاریخچه خانوادگی با اختلال شخصیت ضـد اجـتماعی یا اعتیاد والدین به ادراک از خودش آسیب زده و او را در مسیری قرار میدهد که به رفـتارهای مـنفی ختم میشود. همچنین بیماریهای روانـی،تـعارضهای زناشویی و عـدم تـوجه و رسـیدگی به کودک،میزان خطر ابتلا بـه اخـتلال سلوک را افزایش میدهد.
گاهی اوقات، ندانسته اشتباهاتی را مرتکب میشوند، آن ها به آسـانی رفـتارهای خوب کودک را نادیه میگیرند و فقط زمـانی به او توجه میکنند کـه رفـتار نادرستی از او سرزده باشد. پس از مدتی، کـودک یـاد میگیرد که تنها زمانی میتواند توجه والدین را به خود جلب کند که قـوانین را زیـر پا گذارد. اغلب کودکان نیاز بـه تـوجه دارنـد و کود میخواهد بـه هـر طریقی که شده ایـن تـوجه را به دست آورد.شاید تعجبآور باشد،اما آن ها ترجیح میدهند که با توسل به رفـتارهای خـشن و خطرناک توجه دیگران را به خود جـلب کـنند تا ایـنکه نـادیده انـگاشته شوند. کاستیهای پدر و مادر در اداره کودک منجر به افزایش روابط قهر آمیز در خانواده میشود.
برای مثال، مـادری کـه از کودک میخواهد بازی با یک گـلدان بـا ارزش را مـتوقف کـند؛ کـودک شروع به زدن مـادر مـیکند، سرانجام مادر کوتاه میآید و دیگر از وی چنین درخواستی نمیکند. پیامد کوتاه مدت این جریان بدین ترتیب خـواهد بـود کـه مساله برای هردو نفر به نحو بـهتری پایـان مـیپذیرد.کـودک بـرای مـاندن در وضعیت دلخواه خود از عمل ناخوشایند (زدن) استفاده میکند و مادر با کوتاه آمدن، از زدن کودک خلاص میشود. بدین ترتیب گرچه از زدن کودک آسوده میشود، اما این احتمال را افزایش داده است کـه در آینده نیز در برابر زدن کودک، کوتاه خواهد آمد.افزون بر دام تقویت منفی، این امکان وجود دارد که رفتار قهر آمیز به صورت مستقیم و مثبت نیز تقویت شود.
والدیـن کـودکان با اختلال سلوک، بیش از پدر و مادرهای کودکان بهنجار، فرزندشان را تنبیه میکنند، همچنین تنبیههای آنان شدیدتر است.همچنین این والدین شایستگی لازم برای کنترل کودکان را ندارند و این امر عدم توجه بـه تـکامل آن ها و حفظ رفتار ضد اجتماعی و پرخاشگرانه کودک همراه است. کم توان ذهنی والدین ازدواج زود هنگام والدین، فقدان علاقه والدین به عملکرد تحصیلی کودک، عدم شرکت خانواده در فعالیتهای مذهبی.
کـودکان با اختلال سلوک، بهطور ارثی، کاهش محسوسی در فعالیت سیستم عصبی دارند که نتیجه آن انگیزش بیشتر برای دسـتیابی به تحریک مورد دلخواه است. این عامل بهطور حتم، با سـطح بـالای هـیجان خواهی که در اغلب اوقات منجر به اختلالهای سلوکی میشود ارتباط دارد یا سرگرمی از دیگر عوامل زمینهساز، در بروز ایـن اخـتلال به شمار میآیند.
همچنین رابطه بـین نـوع وابـستگی مادر کودک و اختلالهای سلوک در چند تحقیق مورد بررسی قرار گرفته است. این بررسیها نشان مـیدهد که وابستگی ناایمن بین مادر و کود با پرخاشگری و اختلالهای سلوک در پسران مدارس ابـتدایی ارتباط دارد، اما ایـن ارتـباط در دختران مشاهده نشد.
عوامل عصبی شناختی:
آزمونهای عصبی روان شناختی نشان دادهاند که کودکان و نوجوانان با اختلال سلوک، آسیبهایی را در ناحیه پیشانی مغز دارا میباشند. این قسمت از مغز با توانایی تدبیر داشـتن، اجتناب از آسیب و یادگیری از تجربههای منفی ارتباط دارد. کودکان با اختلال سلوک، بهطور ارثی، کاهش محسوسی در فعالیت سیستم عصبی دارند که نتیجه آن انگیزش بیشتر برای دستیابی به تـحریک مـورد دلخواه است.
این عامل بهطور حتم، با سطح بالای هیجانی خواهی که در اغلب اوقات منجر به اختلالهای سلوکی میشود ارتباط دارد. شواهد حاکی از آن است که بین 30 تا 38 درصد تـمام شـخصیتهای ضد اجتماعی امواج مغزی نابهنجار (در نوار نگاری مغزی) نشان میدهند، همچنین این افراد در برابر محرکها واکنشپذیری کمتر و سازگاری سریعتری دارند.
یکی از تفسیرهای بـه شـدت تأیید شده حاکی از آن است که افراد مبتلا به اختلال سلوک با نوعی کمبود فیزیولوژیکی که باعث نارسیدگی قشر مخ میگردد متولد میشوند که نتیجه آن تأخیر در رشد اعمال عـالی مـغز اسـت .بررسی ژن ها نشان داده اسـت کـه مـصرف سیگار در دوران بارداری توسط مادر ممکن است با بروز اختلال سلوک در پسرها ارتباط داشته باشد.
بررسیها بر روی حیوانات و انسان خاطر نشان مـیکند کـه نـیکوتین میتواند تأثیر منفی بر روی جنین بگذارد، سـاختمان و عـملکرد سیستم عصبی را تغییر دهد و باعث اختلالهای یادگیری و مشکلات رفتار شود. در یک مطالعه که بر روی 177 پسر 7 تا 12 ساله انجام شـد، پسـرانی کـه مادران آن ها در دوران بارداری بیش از نصف پاکت سیگار میکشیدند آمادگی بـیشتری برای نشان دادن اختلالهای رفتاری داشتند تا پسرانی که مادران آن ها در دوران حاملگی از استعمال سیگار خودداری کرده بودند.
عـوامل مـربوط به مدرسه و تحصیل
کودکان مبتلا به اختلال سلوک احتمالا از کمبودهای تحصیلی رنـج مـیبرند که در سطح پیشرفت و مهارتهای خاص، بهویژه خواندن منعکس میشوند، چـنین کـودکانی از نظر معلمانشان نسبت به مدرسه بیعلاقه، فاقد اشتیاق به ادامه تحصیل و بـیتوجه بـه کـار هستند.
اغلب آن ها مردود میشوند، سطوح پایینتری از پیشرفت را نشان میدهند، و در مقایسه با همسالان خـود کـه از لحـاظ سن، موقعیت اجتماعی و شکست تحصیلی و دیگر متغیرهای جمعیتشناسی با آن ها همانند هستند، زودتر تـرک تـحصیل میکنند. ارتباط نسبتا بالایی را بین رفتارهای ضد اجتماعی و شکست تـحصیلی گـزارش مـیکند.
بهطور کلی میتوان گفت مشکلات در مدرسه، یک عامل بالقوه برای بروز اخـتلال سـلوک میباشد. با وجود اینکه بهره هوشی این افراد معمولا در محدوده بهنجار قرار دارد، آن ها در عـین حـال مـشکلاتی را در مهارتهای انتزاعی و کلامی دارند که میتواند منجر به بازماندن از هم کلاسیها شود. شکست و ناکامی و فـقدان اعـتماد به نفس، نتیجهای از عدم کفایت اجتماعی و تحصیلی است که میتواند نقطه عـطفی بـرای بـروز اختلالهای سلوکی باشد.
عوامل اجتماعی فرهنگی
اختلال سلوک را در طبقههای اجتماعی- اقـتصادی پایـین، فـراوانتر گزارش شده است. در تعبیر این مطلب باید مراقب بود که فقر با بـیماری روانـی همانند تصور نشده و این نتیجه که فقر به تنهایی علت اختلال سلوک است، اتخاذ نشود.
شاید تعجبآور باشد، اما آن ها ترجیح میدهند که با توسل به رفتارهای خـشن و خـطرناک توجه دیگران را به خود جـلب کـنند تا ایـنکه نـادیده انـگاشته شونددر کار هستند، مؤثر واقع مـیشوند،طـبق راهنمای آماری و تشخیصی اختلال در طبقههای پایین شایعتر است تا حدودی به ایـن دلیـل که با اختلال در توانایی یادگیری مـربوط است و نیز به ایـن دلیـل که پدر افراد مبتلا،اغلب بـه ایـن اختلال مبتلا هستند،در نتیجه کودک در خانهای محروم بار میآید.
روابـط ضعیف میان فردی، با اخـتلال سـلوک هـمبستگی دارد. این کـودکان از لحـاظ اجتماعی در تعامل با بـزرگسالان (مـثل والدین، معلمان و اعضای جامعه) شایستگی لازم را ندارند، به خصوص، جوانان با اختلال سلوک، کمتر احـتمال دارد بـه نمادهای قدرت در بین بزرگسالان احترام بـگذارند، مـؤدبانه عمل کـنند و بـه طـریقی پاسخ بدهند که تـعاملهای مثبت آن ها افزایش یابد.
کودکان با اختلال سلوک از نظر کـودکان دیـگر منفور هستند و از گروههای عادی کودکان طـرد مـیشوند، تـنها بـا دیـگر کودکان ضد اجـتماعی هـمراهی میکنند و به این نحو بخشی از یک خرده فرهنگ منحرف را تشکیل میدهند.
عوامل روان شناختی
کـودکان دچار اختلال سلوک دارای طیفی از کمبودها و انحرافهای شناختی هستند. آن ها در موقعیتهای اجتماعی، از نشانههای خصمانه زیادی بهره میگیرند، در تفسیر معنی رفتار دیگران، به نشانههای اندکی توجه دارند و رفتار دیگران را در موقعیتهای مهم، خـصمانه تـعبیر میکنند.
این کودکان در کشمکش با دیگران میزان پرخاشگری و مسوولیت خود را برای عدم توافقهای اولیه، کمتر از میزان واقعی در نظر میگیرند. در هنگام حل مسایل،این کودکان بـرای مـشکلات بین فردی، راهحلهای کلامی کمتری رایه داده و بیشتر راهحلهای پرخاشگرانه و عملی را بر میگزینند.
به ظاهر، تصوری مثبت از پرخاشگری و اسـتفاده از آن در حـل مسائل اجتماعی، در باور کودکان مـبتلا بـه اختلال سلوک وجود دارد. آن ها توقع دارند، عملکرد تندشان باعث کاهش عواطف منفی شود، آنان تصور میکنند که رفتار پرخاشگرانه، عزت نفسشان را بالا برده و بـه اهـداف اجتماعی مربوط به تـسلط و انـتقامگیری بیش از محبت ارزش میدهند.