«مادری میگفت من صاحب سه کودک هستم. کودک بزرگ، و کودک کوچکترم، کودکان زودجوشی هـستند و به آسانی با کودکان دیگر گرم میگیرند و دوستان فراوانی دارند، اما کودک وسـطیام که هفت ساله اسـت، کودکی تلخ و تنهاست و تابحال برای خود دوستی پیدا نکرده است. او وقتش را در گوشهگیری و انزوا میگذراند، و […]
«مادری میگفت من صاحب سه کودک هستم. کودک بزرگ، و کودک کوچکترم، کودکان زودجوشی هـستند و به آسانی با کودکان دیگر گرم میگیرند و دوستان فراوانی دارند، اما کودک وسـطیام که هفت ساله اسـت، کودکی تلخ و تنهاست و تابحال برای خود دوستی پیدا نکرده است. او وقتش را در گوشهگیری و انزوا میگذراند، و همیشه حالت کسی را دارد که چیز بسیار مهمی را از دست داده و گم کرده است و من از این بابت بـسیار ناراحتم. اما شوهرم بر این عقیده است که اضطراب من بیهوده است و او سرانجام روزی به طرف کودکان دیگر خواهد رفت و طرح دوستی با آن ها را خواهد ریخت. البته من هم خودم بـه ایـن معنی آگاهی دارم که هیچکس نمیتواند برای دیگران دوستیابی کند. اما این را هم میدانم که برای کمک به یک کودک تنها و بازکردن راه دوستیابی برای او به طور حتم راههایی وجود دارد و مدتهاست که در جـستجوی ایـن راهها هستم و میخواهم دخترم را از تنهایی بیرون بیاورم که ممکنست این خصلت برای همیشه در او بماند و آیندهاش را تیره کند.»
در جواب این مادر هوشیار باید گفت که همدردان او بسیار هستند و نزدیککردن دو مـغز بـه هم یا یک گروه به گروه دیگر، کار سادهای نیست و از اهمیت خاصی برخوردار است که سعی میکنیم آن را از هم بشکافیم، و در این جهت برای همه مادران راهیاب باشیم.
آنچه در این مـسئله به خوبی آشـکار است، و یا بهتر بگوییم، نـقش اسـاسی را بـازی می کند، در درجه نخست آن جذبه و یا نیروی عظیمی است که آدمهای همفکر و سلیقه را به هم نزدیک می کند، دوستان یک انسان قوای مغناطیسی او هستند و از جذب ایـن نـوع نیروها است که بین دو نفر محبت و نزدیکی بوجود می آید،و در غیر اینصورت راهشان از هم جداست. بطور مثال کودکی که بـه ورزش عـلاقه دارد، بدونشک بیشتر به سوی کودکان ورزش دوست متمایل میشود، حال آنکه بـین او و کودکی که به موسیقی علاقمند است، امکان ایجاد علاقه و نزدیکی بهندرت بوجود میآید و حتی اگر چنین نزدیکیهایی نـیز به وجود بـیاید، باز به عمق و ریشه نمی رسد و آن کودک باز بیشتر به کودکان فـوتبال دوسـت، شناگر، دونده، و غیره گرایش خواهد داشت.
بیشتر مادرها می خواهند فرزندانشان ضمن اینکه دوستان خوبی داشته بـاشند، خـود نـیز برای دیگران نقش یک دوست خوب را داشته باشند، و برای رسیدن باین مـرحله راه های عـملی بیشماری وجود دارد که تنها یک مادر آگاه و روشنفکر میتواند راهنمای آن باشد.
اولین قـدم اطـمینان از شـخصیت کودک است و اینکه آیا کودک میتواند معاشرتش با دیگر کودکان باین مرحله از رشد شـخصیت مـیرسند که در محیط خانواده از امکانات پرورش قوای جسمانی و فکری به حد لزوم بهرهمند شده باشند و کـودکانی کـه در خـانوادههای آگاه متولد می شوند و از بدو تولد در معرض بررسی های دقیق و هشیارانه قرار دارند و رشد فکری و جـسمانی آنـان به طور منظم تحت نظر است، به آسانی به این مرحله از رشد شخصیت مـیرسند و بـه صـورت کودکانی پر ارزش و مفید تجلی میکنند.
بطور مثال مادری که فرزندش را از نخستین لحظات زندگی زیر نظر مـیگیرد و مـیکوشد تا قوای باصره، سامعه، ذائقه، لامسه و شامه او را تقویت کند، میتواند اطمینان داشـته بـاشد کـه کودکی قوی و متکی به نفس را بار آورده است و چون عشق بزندگی همیشه زندگی را جذب میکند، بـنابراین چـنین کـودکی هرگز تنها نمیماند و هیچگاه دوستانش را به بهانههای بیهوده از دست نمیدهد، که یـکی از نـشانههای اصلی زندگی جوشیدن و پیوند خوردن با دیگران است و انسان اجتماعی است نه فردی.
چنین کودکانی پیـوسته در مـعرض سؤالات هشیارانه درونی قرار دارند،که این چیست،این راه به کجا مـیرسد و آنچه معنی دارد…؟ و به این ترتیب کودکان دیگر را نـیز بـه تـحرک در می آورند و آنان را نه تنها مشتاق هم صـحبتی خـود میسازند، بلکه شور زندگی را نیز در آنان افزونتر میکنند و بدونشک کودکان جهت مخالف کـه نـسبت به محیطشان نابینا و ناشنوا هـستند، هـرگز نمیتوانند مـیل بـه دوسـتی و مصاحبت را در دیگر کودکان شعلهور سازند و ایـنان در شـمار آن دستهای هستند که از داشتن پدر و مادری آگاه محروم بوده و چون در محیط دقـیقی پرورش نـیافتهاند،به رشد شخصیتی کامل نرسیده و بـه اصطلاح نارس باقی مـاندهاند.
یـکی از بزرگترین و پرضررترین بازدارنده- های تـربیتی زمـان که در پرورش احساس و تفکر کودکان سدسازی می کند و آنان را از نزدیکی و هم صحبت شدن بـا کـودکان دیگر بازمیدارد تلویزیون است و خـانوادههای هـوشمند آن خـانوادههایی هستند که سـاعات فـراغت کودکان را با دقت بـسیار بـا برنامههای تلویزیون تطبیق دهند و این اجازه را به کودکان خود ندهند که سراسر ساعات بـیکاری را بـه تماشای تلویزیون بنشینند، چون گذشته از مـضار دیـگر که از بـحث مـا خـارج است، کودکان را به ایـن ترتیب از نزدیکی بیک دیگر و شناخت دنیاهای دیگر بازمیدارد و حتی برای پارهای از کودکان این خطر بـه طـور جدی وجود دارد که تلویزیون بطور نـاخوآگاه بـرای آنـها بـصورت تـنها دوست در بیاید.
به هرگونه در ایـن مسئله هیچ نوع شکی وجود ندارد که بیشتر کودکان شجاع، سلامت، پیشرو و پرتحرک و منظم در خانه هایی پرورش مـییابند کـه تلویزیون تنها در ساعات معینی و بخاطر برنامههای مـعینی بـاز شـده و در پایـان آن بـسته مـیشود،چون احساس و تفکر کودکان در دو مورد کند و بیحرکت و مرده میشود: نخست وقتی که آنها را زیاد کار نمیگیرند و دیگر وقتی که آنها را زیاد بکار میگیرند و تماشای مداوم برنامههای تـلویزیون در حالت دوم نقش بزرگی را بازی میکند و حرکت مغزی و فکری کودکان را کندو تنبل میکند و اگر مادری بر آن باشد که کودکش به حقیقت زندگی کند و شادمان باشد و بتواند با دیگران رابطه دوستی بـرقرار کـند لازم است باین اطمینان دست بیابد که تلویزیون نباید بصورت مهمترین مسئله زندگی یک کودک در بیاید.
اما کودکی که بنظر می آید هنگام روبروشدن با کودکان دیگر به قوای جذبکننده احـتیاج دارد، یـا اینکه برای برقراری رابطه با کودکان دیگر کوچک ترین استعدادی ندارد، باید به فوریت از طرف خانواده زیر نظر گرفته شود. برای حل ایـن مـشکل این دسته از کودکان را باید لا اقـل هـفتهای یکبار در اجتماعات شرکت داد. قدمزدن در یک خیابان یا یک پارک درد کودکی را که نمی تواند احساساتش را نسبت به دیگران نشان بدهد، دوا نمیکند، اما رفتن به موزه، بـاغوحش و یا اجتماعات دیگر روی او اثـر بـسیار خوبی میگذارد. یکی از زیباترین موهبتهایی که یک مادر میتواند بکودکش هدیه بکند، آموختن این مسأله به اوست که چطور میتواند در درجه اول با خودش دوست باشد.کودکی که یاد گرفته اسـت چـطور اوقاتش را بطور مثبت صرف کند. نهتنها جسمش تقویت میشود، بلکه فکرش نیز گسترش مییابد و بطور حقیقی احساس خوشبینی میکند.
البته کودک در مراحل اولیه به پارهای از کمکها نیاز دارد،اما با روش صـحیح پرورشـی که شـامل تقویت قوای روحی و فکری کودک میشود و آماده کردن تسهیلات روانی برای او به زودی روی پای خودش می ایستد و به تحرک و خـود نشان دادن علاقه پیدا میکند و به این ترتیب با شخصیتی که بـدست مـیآورد هـم برای خود و هم برای دیگران دوست خوبی میشود.
چنین کودکی هرگز دوستان خوب و یا مصاحبتهای مطبوع را بـه آسـانی از دست نمیدهد، و به این معنی واقف است که دادن محبت و احساس به انـدازه گـرفتن مـحبت و عاطفه اهمیت دارد و با این آگاهی تمایلش به پیدا کردن دوستان تازه روز بروز بیشتر میشود،چـون تنها با این وسیله است که تعادل روانی و فکری او بر جای میماند.
کـودکان خردسال بسیاری را دیدهایم کـه از نـداشتن دوست و همبازی ناله و شکوه سرمی دهند و فریاد می کشند که ما یک همبازی میخواهیم، به این دسته از کودکان باید با روش صحیح فهمانیده شود که تنها راه پیدا کردن دوست نشان دادن محبت و تمایل بـه دیگران است و تا در این راه پیشقدم نشود، به مقصود نمی رسد.
وقتی به کودکی تفهیم میشود که دنـیا خـاص او و برای او ساخته شده است و آدمهای دیگری نیز وجود دارند که احتیاجاتشان بر او مقدم است، بدون شک فکرش به این مسئله معطوف می شود و از کودکی به نفس انسانیت دست مییابد. چـنین کـودکی هرگز از دیگران دوری نمیکند و نیاز به دوستیابی بر همه نیازهایش غلبه دارد.
اما کودکی که عادت کرده است خواستهای دیگران را نادیده بگیرد و تنها بخواستهای خود بیاندیشد، کودکی که انتظار دارد هـمه مـردم تـنها بخاطر نیازهای او زندگی کنند، هـرگز مـصاحب جـالبی نخواهد بود و به زودی خود را تنها خواهد یافت و حقیقت اینست که مادر دوستی هم مثل هر چیز دیگر کاشتههای خود را درو مـیکنیم و کـودکی کـه به رفتارهای زننده و غیر دوستانه عادت کرده بـاشد،بـه آسانی از طرف دیگران کنار گذاشته میشود.حال آن که کودکی که دوستی،نجابت و افکار خوب را به دیگران هدیه مـیکند،بـدون شـک هرگز تنها نخواهد ماند.
مسئله، مسئله دوستی در برابر دوستی اسـت که هم در کودکان و هم در بزرگسالان صادق است و این معنی تنها در میان موجوداتی تجلی میکند که از چیزی بطور مـشترک خـوششان مـی آید و یا از آن گریزان هستند و فهم این روش دوستی در برابر دوستی با ضرب المـثل پرنـدههای یک شکل همیشه دورهم جمع می شوند آسانتر است.
و اما مسئله مهم دیگری که در اینجا پیش مـی آید مـسئله تـقلیدپذیری که کودکان در اصل تقلیدکننده بدنیا میآیند و باین خاطر نوع مصاحبان آن ها بـسیار مـهم اسـت. چرا که بعد از خانواده، معلمین و دوستان بیشترین تأثیر را در ساختمان شخصیت طفل بر جای مـی گذارند. و همچنین کلام کوتاه دیگری دارد که دوستان خوبتان را نگاه دارید و خودتان نـیز یـکی از آن ها بشوید.
و مادرهایی که نسبت به پرورش فکری کودکانشان علاقمند هستند، باید به نوع سلیقه کـودکانشان در انـتخاب دوست دقت بخرج بدهند و از روی این مسئله به آسانی نگذرند، اما از جدل با کـودکان در ایـن مـورد باید بشدت پرهیز کرد و سؤالات انتقادی نیز از کودک در باب این مسئله اثر به عکس مـیگذارد، حـتی بارها دیده شده است وقتی از دوستی که کودک برای خود انتخاب کـرده اسـت تـنقید میشود، میل به مصاحبت با او در کودک شدیدتر میشود.راه تنها را پیدا کردن شخصیت اصلی کودک و بـازگرداندن شـخصیت اوسـت، چرا که هرگز کودکی با شخصیت پرورش یافته و رشد کرده به دنـبال مـصاحبت کودک دیگری که از این مرحله دوراست،نمیرود و هم جنس در واقع پیوسته باهم جنس پرواز میکند.
و اما آنـچه در بـسیاری از کودکان جلب توجه می کند، این مسئله است که آن ها بیشتر دوست دارنـد کـودکی را به مصاحبت خود انتخاب کنند که بـتوانند بـا او از روی حـقیقت صحبت کنند و بطور مستقیم آنچه را که درشـان می گذرد با او در میان بگذارند و این مسئله بیشتر در خانوادههایی دیده میشود که پدر و مادر نمی توانند آن اطـمینان لازم را در کـودکشان بوجود بیاورند و این جاست کـه کـودک در جستجوی مـلجاء اطـمینان دیـگری برمی آید و به کودک دیگری پناهنده مـی شود کـه با او راست و درست باشد و باز در اینجا به مسئله روش تربیتی پدران و مادران بازمیگردیم و ایـنکه اگـر ریشه تربیت صحیح باشد، کودکان گـرفتار هیچ مشکلی نمیشوند. نـه تـنها کودکان منزوی و گوشهگیر و فـراری از کـودکان دیگر بار نمی آیند، بلکه در طول زندگی کمتر با مشکلی روبرو میشوند و قدرت روبـرو شـدن با واقعیات را دارند.
توجه: فعالیتهای اجتماعی و اقتصادی و سیاسی زنان نباید شکافی در مقام پرعظمت و جبروت مـادری بـه وجـود آورد. دنیا بدون مادر هرگز به خوشبختی و سعادت نخواهد رسید. بگذارید مادر برای کودک خـود تـمام مـادر بماند تا قرن های آینده هم بشریت او را با تمام وجود و بیریا ستایش کند.