هـمانطور کـه هنر ناب وجود ندارد، سینمای ناب با اهداف زیبایی شناختی و هنری ناب هم وجود خـارجی ندارد، بهویژه اگر این سینما به صفت”کودک”هم متصف باشد.تردیدی نـیست که یکی از معانی ایـن پسـوند «کودک» و محتملترین آن، این است که فیلمهای منتسب به آن، مخاطب کم سن و سال را نشانه رفتهاند. طبیعی است […]
هـمانطور کـه هنر ناب وجود ندارد، سینمای ناب با اهداف زیبایی شناختی و هنری ناب هم وجود خـارجی ندارد، بهویژه اگر این سینما به صفت”کودک”هم متصف باشد.تردیدی نـیست که یکی از معانی ایـن پسـوند «کودک» و محتملترین آن، این است که فیلمهای منتسب به آن، مخاطب کم سن و سال را نشانه رفتهاند. طبیعی است آنکه فیلمی برای کودکان میسازد، یا اگر نه او، دست کم جامعه که در تحلیل نهایی هزینه سـاختن چنین فیلمها و برگزاری جشنوارههای مخصوص نمایش آن ها را میپردازد، مسلما در پی این است که از سینما به عنوان جزیی از وسایل تعلیم و تربیت عمومی خود استفاده کند.
در سینمای کودک هرکس هدف خود را دنبال میکند. آنکه کـارشناس تعلیم و تربیت است در سینما دنبال وسیلهای میگردد که در خدمت هدف آموزشیاش به کار گیرد.حکومت مسلما در پی تبلیغ مستقیم و غیر مستقیم خود به کودکان است و منتقد فیلم، هنرشناس و سینما دوست در پی ایـنکه در ایـنجا هم نشانی از هنر و ارزشهای زیباشناختی بیابد و طبیعتا بدون توجه به ملاکی که هرکس برای ارزیابی فلان فیلم مشخص به کار میگیرد،بحث به عدم تفاهم و سردرگمی میانجامد.
در نقدهایی کـه بـر فیلمهای کودکان نوشته میشود به جملاتی از این دست زیاد برمیخوریم: «فیلمساز نتوانسته است به دنیای کودکان نزدیک شود و از دید آن ها به ماجرا بنگرد.» آیا هدف سینمای کودک و نوجوان ایـن اسـت کـه از دید کودک به جهان بنگرد؟ به عـبارت دیـگر در جـایگاه کودک قرار بگیرد، یا کودک را برای زندگی در جامعه آموزش دهد؟ میدانیم که هدف آموزش و پرورش در معنای وسیعش آموختن ملاکها و ارزشهای غالب جامعه به کـودکان اسـت؛ امـری که چه بسا مستلزم مهار زدن به بسیاری از گـرایشات غـریزی و طبیعی کودک است.
این ارزشها در طول سالیان دراز شکل گرفتهاند و ممکن است در بسیاری از موارد از دید ناآموخته کودک تناقضات آن آشکارتر و عـیانتر بـاشد تـا از دید ما بزرگسالان که سالهاست به این ارزشها خو گـرفتهایم و آن ها را به عنوان چیزهایی بیچون و چرا پذیرفتهایم. به این ترتیب طبیعی است که میان دیدگاه ما بزرگسالان بـا اهـداف تـربیتیمان برای جا انداختن این ارزشها و نگاه متفاوت و بکر کودک فاصله بـیفتد.
بـرای پرهیز از کلی گویی بیشتر مثالی میزنیم: در جشنواره دو سه سال پیش سینمای کودک و نوجوان در اصفهان فیلم کـوتاهی بـه نـمایش در آمد به نام خروس که داستان آن چنین بود: کودکی که در یک مـجتمع آپارتـمانی زنـدگی میکند. خروسی پیدا میکند و میخواهد آن را پیش خودش در آپارتمان نگاه دارد. سرایدار مجتمع و دیگران طبعا بـه او اجـازه ایـن کار را نمیدهند. کودک ضمن علاقهای که به خروس پیدا میکند به خوراک مرغی هـم کـه مادرش به عنوان نهار جلویش میگذارد توجه میکند. مسأله گوشتخواری که یکی از بـنیانهای تـمدن آدمـی است و تاکنون از دید کودک پنهان بوده در اینجا مورد پرسش قرار میگیرد. جزئیات فیلم را بـه خـاطر ندارم، همینقدر یادم میآید که در پایان، کودکان دیگر مجتمع هم برای بردن خـروس بـه داخـل مجتمع به یاری قهرمان فیلم میآیند و بالاخره دل سرایدار هم به رحم میآید. با چنین دسـتمایهای چـه میتوان کرد؟
میتوان به آموزش اصول و قواعد زندگی شهری و زندگی در مجتمعهای آپارتمانی پرداخـت. تـوضیح داد کـه وجود خروس در آپارتمان از نظر بهداشت و آسایش همسایهها چه مشکلاتی به وجود میآورد و چرا این کـار درسـت نـیست. در مورد مسأله گوشتخواری انسان هم میتوان ضرورت این کار را نشان داد و کودک را بـا ایـن واقعیت آشتی داد.
راه دیگر این است که با نگاه کودک همراه شویم. احساس نزدیکی او به یک مـوجود زنـده را با ارزش تلقی کنیم و از دید او ناهنجاری تمدّنی را که برپایه کشتار جانداران دیگر اسـتوار شـده است، بنماییم. به عبارت دیگر از کودک بـه عـنوان مـحملی استفاده کنیم برای نگاهی جدا از نگاه روزمـره بـه پدیدهها که به آن معتاد شدهایم.
فیلم یاد شده هیچ یک از دو روش فوق را در پیش نـمیگیرد. آشـکارا قصد آموزش آداب آپارتماننشینی ندارد، امـا در عـین حال بـا پایـان سـادهانگارانهاش نشان میدهد که اصلا به عـمق مـشکل پینبرده است. در پایان فیلم سرایدار مجتمع دانش به رحم میآید و احیانا اجـازه مـیدهد برای خروس در همان محوطه مجتمع لانـهای درست کنند. خب، آیـا ایـن شد راهحل؟ بالاخره تکلیف این خـروس چـه میشود؟ معلوم است که به احتمال زیاد سرش را میبرند.ظاهرا از نگاه فیلم مانع دراماتیک قـصه،بـدجنسی سرایدار است و با محتول شـدن او مـوضوع حـل میشود. اینگونه نـگاه، پاک کردن صورت مسأله اسـت، نـه حل مسأله یا دقیقتر نشان دادن عمق آن و ریشه داشتنش در بنیانهای شیوه زیست ما و اینکه در واقـع راه حـلی وجود ندارد. در نتیجه نه به درد آمـوزش شـئون آپارتماننشینی مـیخورد و نـه بـه کار گسترش وسعت دیـد کودک و طرح پرسشهایی در مورد ارزشهای مسلط اجتماعی.
در این بحث، تناقض اصلی این است که هـدف از تـربیت رسمی، آموزش ارزشها و هنجارهای رسمی جـامعه بـه کـودک اسـت، درحـالیکه این ارزشها-کـه شـاید در موارد بسیاری از آنها گریزی نیست،مثل همین امکانناپذیری نگهداری خروس در آپارتمان یا حتی محوطه مجتمع-چـه بـسا جـای چون و چرا داشته باشند و چه بسا مـا بـزرگسالان کـه بـه عـادی و طـبیعی شمردن آن ها عادت کردهایم،نیاز داشته باشیم از دید نیاموختهتر و بکرتر کودک به آنها نگاه کنیم.
هنر اگر به خدمت تعلیم و تربیت رسمی درآید چه بسا تنگنظر و کـاربردی خواهد شد،در حالی که یکی از کارکردها وظایف هنر،همانا تخیل و اندیشه آزاد و فارغ از ملاحظات عملگرایانه است. اما از طرف دیگر میتوان استدلال کرد که بیتوجهی به ملاحظات عملی نیز میتواند برخوردی غـیر مـسئولانه و حتی خطرناک باشد.در همین مورد شاید تکیه روی عواطف کودک نسبت به خروس و نشان ندادن دشواریهای حاصل از نگهداری خروس در آپارتمان، کودکان بیننده را به نگهداری جانوران در خانه ترغیب کند و از ایـن راه، دشـواریهایی برای آنها و خانوادههایشان به وجود آورد. یا با تبلیغ خامخواری، احیانا تندرستی کودکان را به مخاطره افکند.
به نظر من هنر باید بیش از آنکه در خـدمت تـعلیم و تربیت (اعم از علمی و اخلاقی)و جـزیی از پروسـه همانندسازی کودک با جامعه باشد؛زنگ تفریحی در این پروسه نیز باشد.باید فشاری را که از جانب تربیت اخلاقی و آموزش مدرسهای و تربیت خانوادگی بر تخیل آزاد و زنـدگی طـبیعی کودک وارد میشود،تلطیف کـند. فـیلمهای به شدت اخلاقی،از آن دست که از کودک مرتب ایثارگری و فداکاری میطلبند یا با نشان دادن الگوهای این چنینی، میخواهند بهطور غیر مستقیم او را در چنین جهتی هدایت کنند (از قبیل فیلمهای اخیر سینمای کودک و نـوجوان ایـران و مشخصتر از همه فیلم بچههای آسمان مجید مجیدی) به سرکوب زندگی فارغ البال کودک و ایجاد عقدههایی در بزرگسالی او میانجامند.در عوض، فیلمهایی که روی رفتار و حرکت آزاد و دیوانهوار آدمها متمرکزند،از آن دست که در زندگی معمولی غـیر عـملی است، فـیلمهایی مثل اسلپ استیکهای قدیمی آمریکایی را،کودک با لذت تمام تماشا میکنند. اما نمیتوان آنکار کرد که همین فـیلمها هم لابهلای این دنیای دیوانهای که خلق میکنند،نوع نگاه خـاصی بـه زنـدگی و اصول اخلاقی خاصی را جا میاندازند.
این پرسش را بهگونه دیگری هم میتوان مطرح کرد: آیا میخواهیم به کـودک بـیاموزیم یا از او بیاموزیم؟ جواب محتمل این خواهد بود که با نزدیک شدن به موضع دید کـودک مـیخواهیم در نـهایت به او بیاموزیم، اما چنانکه متوجه نشود داریم چیزی به او میآموزیم.
برخی فیلمها برای جذب کـردن پیام آموزشی خود، ابتدا شخصیت یا رفتار نامطلوبی را به تفصیل نشان میدهند و سـپس در پایان،این رفتار یـا شـخصیت را محکوم میکنند. اما در عمل، آگاه یا ناخودآگاه،عامل جذابیت خود و جلب بیننده را در همان رفتار نامطلوب که ظاهرا قصد محکوم کردنش را دارند، میجویند.دو نمونه تلویزیونی ایرانی زیزیگولو و کلاه قرمزی نمونههای خوبی هـستند که چگونه در عین مقید بودن به پیامهای مشخص میتوان از لحن خشک آموزش مدرسهای اجتناب کرد. اما آیا این فیلمها در انتقال پیامهای آموزشی خود موفقند؟
در زیزیگولو با شخصیتی عروسکی سروکار داریم که قـادر اسـت کارهای خارق عادت انجام دهد. مثلا کاری کند که صدای یکی با صدای دیگری عوض شود یا سرعت گردش روز و شب تندتر گردد.او هر از گاهی با جدی گرفتن آرزوهای آدم بزرگها دسـت بـه چنین کارهایی میزند و ماجراهای خندهداری میآفریند. البته در پایان، مادر این عروسک او را مجبور میکند که اوضاع را به حال عادی برگرداند. اما همین تغییر اوضاع نشان میدهد که در صورت تحقق آن آرزوهـا چـه مشکلاتی پیش میآید.جذابترین بخش این داستانها همیشه همان قسمتی است که اوضاع از حال عادی خارج شده است.مثلا در یک قسمت که به مسأله نظافت و ریخت اشغال در خیابان مـربوط مـیشود، زیـزیگولو کاری میکند که وقتی مـرد هـمسایه سـطل آشغال را به کوچه میبرد و در جوی آب خالی میکند، آشغال به طور خودبخود به اتاق پذیرایی برمیگردد و وسط اتاق پخش میشود.
یا وقـتی پدرش کـاغذی را در خیابان میاندازد، شب که به خانه برمیگردد هـمان کـاغذ را در کیفش پیدا میکند. خلاصه هر آشغالی که در جای درستش انداخته نمیشود، به صاحبش برمیگردد. عامل لذتبخش بودن این آثـار در هـمان قـسمتهای تخیلی است و به تحقیق میدانی نیاز است نامشخص کند بـیننده کوچک که از پخش شدن زبالهها وسط اتاقپذیرایی غش غش میخندد،از این ماجرا چگونه تأثیر میپذیرد. آیا نتیجهگیری مـیکند کـه زبـالهها را نباید در جوی آب ریخت یا برعکس به هوس ایجاد صحنههایی مـثل پخـش کردن زبالهها وسط اتاق میافتد؟ اما نتیجه این تحقیق هرچه باشد،آشکار است که این فیلم به لحـاظ پاسـخ دادن بـه نیاز بیننده کودک به زنگ تفریحی در فرآیند به رنگ جامعه در آمدن و پذیـرفتن مـقتضیات زنـدگی جمعی او همینطور به عنوان یک اثر هنری)کارآتر است تا فیلمهای آموزشی خشک.
در بـرنامه تـلویزیونی کـلاه قرمزی و پسر خاله هم با مسأله مشابهی روبهرو هستیم. این برنامه هم پیامهای اخـلاقی و تـربیتی مشخصی برای کودکان دارد. اما عامل جذابیتهای آن نه این پیامهای اخلاقی، بلکه شـیطنتهای شـخصیت اصـلی آن یعنی کلاه قرمزی است. در مورد شخصیت دیگر فیلم،یعنی پسر خاله که بچهای اسـت. بـسیار فداکار و علاقهمند به کمک کردن به دیگران،بیننده بیشتر به آن اداهای غـلو شـده کـمک به دیگران میخندد. حسن برنامه در این است که هم آن شیطنتها را به رسمیت میشناسد و از آنـها لذت میبرد و هم اجتناب از رفتار ضد اجتماعی را توصیه میکند.حال این توصیه تـا چـه حـد موثر باشد موضوعی است که نیازمند تحقیق مشخصتر است و تعبیش در این مطلب ممکن نیست.
از نـگاهی دیـگر، شـاید پیامهای آموزشی اینگونه فیلمها را حتی از زاویه دید فیلمساز هم بتوان شیوهای بـرای گـرزی از اتهام بدآموزی به حساب آورد. شاید فیلمساز هم از به تصویر کشیدن همان خرابکاریها و شیطنتها لذت میبرد، مـنتها بـرای اینکه بعدها گرفتار ملاکهای پخش تلویزیون نشود، از همان اول پیامی اخلاقی در تقبیح آنـچه از نـمایشش لذت برده به آن میافزاید.فیلمهایی که روی تـخیلات مـحض و رفـتار دیوانهوار و خرابکارانه صرف متکیاند،شانس نمایش انـدکی دارنـد. کارتونهایی مثل پلنگ صورتی، تام و جری و نمایش عروسکی همینه که در هر قسمت آن،دو نـفر بـا ابتکارآمیزترین شیوهها، کاری را تا آنـجا کـه قابل تـصور اسـت خـراب میکنند،از این دست برنامهها هستند.
مـعمولا در هـیات داوری جشنوارههای کودک، هم کارشناس تعلیم و تربیت داریم و هم هنرشناس و منتقد فیلم و چـه بـسا ملاکهای این دو باهم نخواند. آنچه از دیـد منتقد سینما میتواند بـه عـنوان وسیلهای برای بازی کردن ذهـن بـیننده کودک و رشد قوه تخیل و ذوق هنری او، همینطور به عنوان تأمینکننده دریچه اطمینانی برای کـاستن از فـشار جریان دشوار اجتماعی سازی، با ارزش و مـفید بـه حـساب بیاید، ممکن اسـت از دیـد کارشناس تعلیم و تربیت زیـانآور تـلقی گردد. باید توجه داشت که در این موارد، اختلاف به زاویه نگاه متفاوت آن دو برمیگردد، نـه احـیانا به جزئیات آن فیلم خاص. در بحثهایی کـه در جـلسات بحث و بـررسی جـشنواره کـودک صورت میگیرد، موضوع مـورد بحث این مقاله غالبا تحت عناوین مختلف، خود را نشان میدهد: دیدگاه جامعهشناختی – تربیتی در برابر دیـدگاه سـینمایی، نگاه کارکردی در برابر نگاه زیباییشناختی، و نـگاه اخـلاقی در بـرابر نـگاه هـنری.