جولای 9
نویسنده : علی اصغر مصلح
بازدید : 1299
نظرات : بدون دیدگاه
اندیشیدن کودک

تصور فردایی مـتفاوت بـا امـروز، از دو جهت اهمیت دارد: یکی میل هر‌ جامعه‌، به‌ خصوص والدین به این که کودکان را بهتر و تـواناتر از نـسل گذشته تربیت‌ کنند‌. دوم سرعت تغییر و تحولات در تمامی عرصه‌های زندگی است.   مردم زمان مـا احـساس مـی‌کنند که زمانه‌ به‌ شدت در حال تغییر است و […]

تصور فردایی مـتفاوت بـا امـروز، از دو جهت اهمیت دارد: یکی میل هر‌ جامعه‌، به‌ خصوص والدین به این که کودکان را بهتر و تـواناتر از نـسل گذشته تربیت‌ کنند‌. دوم سرعت تغییر و تحولات در تمامی عرصه‌های زندگی است.

 

مردم زمان مـا احـساس مـی‌کنند که زمانه‌ به‌ شدت در حال تغییر است و در آستانه آینده‌ای متفاوت با اکنون قرار‌ دارند‌. ایـن تـفاوت در همه وجوه خواهد بود‌. از‌ سویی‌ علوم و تکنیک‌هایی در حال تکوینند که مرزها‌ را‌ درمـی‌نوردند و صـورت زنـدگی ما را دگرگون می‌کنند و از سوی دیگر فرهنگ‌هایی که در‌ طول‌ قرن‌ها شکل ثابتی داشته‌اند، در‌ مواجهه‌ با دیـگر‌ فـرهنگ‌ها‌، دچـار‌ تلاطم و تغییر می‌شوند.

 

ما در آستانه‌ عالمی‌ رنگارنگ قرار داریم. در هم شکسته شـدن فـضاهای فرهنگی ثابت و کم‌تغییر، اصول‌ را از مردمان پایبند به‌ فرهنگ‌های سنتی می‌گیرد. حاصل‌ این‌ وضع، تـزلزل در اصـولی است‌ که‌ فرهنگ ها را در دوران طولانی بدون تغییر نگه داشته بود. در چنین‌ شـرایطی‌ انـدیشمندانه زیستن و آگاهی به شرایط‌ زمانه‌ اهمیتی‌ بـیش از گـذشته‌ دارد‌. امـا شیوه اندیشیدن در‌ این‌ زمان، باید نسبتی بـا خـود این زمانه داشته باشد. زیستن در حال، و در عین‌ حال‌ خود را به روی آینده متفاوت‌ گـشوده‌ نـگه داشتن‌، مهمترین‌ خصوصیت‌ تفکر فـلسفی زمـان ماست‌.

 

در آمـوزش فـلسفه بـه کودک نیز باید این موضوع را اصـل دانـست. کودکان بالاخره در‌ یک‌ فرهنگ تربیت می‌شوند، از آن می‌آموزند‌ و رنگ‌ آن‌ می‌گیرند‌؛ ولی‌ بـا هـر نسل‌، فرهنگ‌ هم تغییر می‌کند. کـودکان رنگ یک فرهنگ را مـی‌گیرند ولی اغـلب در آینده با تجارب جدیدی‌ کـه‌ کـسب‌ می‌کنند باعث تغییر آن فرهنگ می‌شوند. اگر‌ این‌ واقعیت‌ را‌ بپذیریم‌ باید‌ به خصوص در مـقام آمـوزش اندیشه خاص به کودکان نـباشیم بـلکه ضـمن آموزش اندیشیدن و انـتقال مـیراث یک نسل، آن ها را بـرای انـدیشیدن بنا به اقتضائات زمان خودشان‌ آماده کنیم.

 

اگر فلسفه را مناسب برای کودک می‌دانیم بـاید بـه سنتی که در پس آن است توجه کنیم. فـلسفه تـاریخی طولانی دارد و بـه آنـچه کـه فلسفه معاصر نامیده مـی‌شود‌ منتهی‌ شده است. برآیند جریان های فلسفی معاصر به سمت این برداشت است که دوران التـزام بـه نظام های مطلق انگار فلسفی سـپری شـده اسـت. ایـن وضـع که تناسبی بـا‌ شـرایط‌ فرهنگی دوران ما دارد باید در کار آموزش فلسفه و اندیشیدن باعث شود که دیگر درصدد تحمیل الگوهای مطلق انـگار فـلسفی بـه کودک نباشیم‌. از‌ کودک امروز نمی‌توان انتظار داشـت‌ کـه‌ پیـرو مـلا صـدرا، سـهروردی یا کانت و هگل باشد.

 

کودک در تجارب زندگی خود آنچه را که باید بیاموزد، می‌آموزد. هنجارها و رفتارهایی‌ را‌ که برای زندگی کردن‌ لازم‌ است به‌طور طبیعی و به تـدریج می‌آموزد. دین پدر و مادر خود، اخلاق و آداب جامعه خود، رفتار و سلیقه‌های مردم را به‌طور معمول می‌پذیرد. لالایی مادر، شیوه حرف زدن اطرافیان، نماز و نحوه عبادت‌ مرسوم‌ در جامعه، شیوه جدال و دعوا کردن اطرافیان و درس معلمان مـدرسه، آثـار ماندگاری تا پایان عمر بر ذهن و دل کودک که هیچ چیز دیگر جای آن ها را نمی‌گیرد.

 

کودک در ضمن‌ تأثیر‌ پذیرفتن و آموختن‌، برای اندیشیدن نیز توانا می‌شوند. اما میزان توانایی کودک بـرای انـدیشیدن، نسبتی نزدیک با شیوه آموزش و شرایطی‌ دارد که برای او فراهم شده است. نحوه آموزش اندیشیدن و به‌ تعبیر‌ خاص‌تر‌، آموزش فلسفه، درست در همین جا اهـمیت پیـدا میی‌کند. تصور مربی از اندیشیدن کـودک و مـراد وی از ‌‌آموزش‌ فلسفه، نقشی اساسی در کار او و نتیجه‌ای که می‌گیرد دارد.

 

 

نویسنده این مطلب :

فرزند پرتال

به اشتراک بگذارید :

دیدگاه شما