نقشهای جنسیتی و اهمیت آن در تربیت جنسی کودک

موضوع نقش های جنسیتی از جمله موضوعاتی است که طی سال های اخیر کانون توجه ویژه قرار گرفته است. در اینجا سعی می شود تا به طور خلاصه به مفاهیم و نظریات مربوط به این مبحث اشاره شود.   برای درک نظریات موجود ی نقش های جنسیتی لازم است ابتدا مفاهیم زیر به صورت اجمالی […]

موضوع نقش های جنسیتی از جمله موضوعاتی است که طی سال های اخیر کانون توجه ویژه قرار گرفته است. در اینجا سعی می شود تا به طور خلاصه به مفاهیم و نظریات مربوط به این مبحث اشاره شود.

 

برای درک نظریات موجود ی نقش های جنسیتی لازم است ابتدا مفاهیم زیر به صورت اجمالی بیان شود.
جنس: امور جنسي به تفاوت هاي زيستي و بیولوژیکی ميان زنان و مردان اشاره دارد.

جنسيت: جنسيت، ويژگي «اجتماعي» از مردانگي و زنانگي است كه هويت اجتماعي زنان و مردان را شكل مي دهد.

نقش های جنسیتی: کارکرد و انتظاری است بر عهده هر از دو جنس گذاشته شده است، صرف نظر از اینکه خاستگاه آن طبیعت، فرهنگ یا انتظارهای کارکردی باشد.

نقش اجتماعي: منظور از نقش اجتماعي، يكي از فعاليت هايي است كه شخص در جامعه به عهده دارد و براساس آن انتظاراتي را در ديگران به وجود مي آورد. به عبارت ديگر، نقش به معناي انتظاراتي تلقي مي گردد كه شخص دارنده موقعيت و پايگاه اجتماعي بايد آن را برآورده سازد.

در تقسیم بندی نظریات مربوط به نقش های جنسیتی، تقسیم بندی های متفاوتی وجود دارد، نظیر:
نظریه های سطح خرد(نظریه های زیست شناختی، نظریه زیستی- اجتماعی، نظریه های روان شناختی، نظزیه یادگیری اجتماعی)، نظریه های سطح کلان(نظریه ضرورت کارکردی نقش های جنسیتی، نظریه طبقات جنسی، نظریه ثروت- قدرت، نظریه نیازهای سرمایه داری، نظریه پدرسالاری، نظریه های تلفیقی).

همچنین می توان نظریات را به صورت ذات گرایانه، جامعه شناسانه و فمنیستی نیز مشخص نمود. همچنین لازم است رویکرد دینی به نقش های جنسیتی را در کنار نظریات موجود مورد بررسی و دقت قرار داد. در اینجا ما به برخی از مهم ترین این نظریات اشاره می کنیم.

نظریه های سطح خرد
نظریه های زیست شناختی
از آنجا که بسیاری معتقدند که تفاوت نقش های جنسیتی به منزله واقعیتی جهانی باید علتی جهانی داشته باشد، عوامل زیستی به دلیل ویژگی جهانشمولی شان، در تبیین تفاوت نقش ها اهمیت می یابند. در این میان عواملی مانند تفاوت در قدرت بدنی، تفاوت در زیست شناسی تولیدمثل، تفاوت در میزان هورمون های جنسی در مردان و زنان مهم اند.
با این همه، صاحب نظران معاصر برای عوامل زیست شناختی تأثیر قاطع و اجتناب ناپذیری در تفکیک جنسیتی نقش ها قایل نیستند؛ چراکه معتقدند می توان با آموزش فرهنگ، آنها را از میان برد.

نظریه های روان شناختی
در میان نظریه های روان شناختی ناظر به این زمینه نظریه های روانکاوی و نظریه های متأثر از آن از اهمیت برخوردارند. از مهم ترین این نظریات می توان به نظریه چودورو که مراحل جامعه پذیری و هویت یابی دختران وپسران را با توجه به فرآیند همانند سازی با والدینشان توضیح می دهد اشاره نمود. در نخستین مرحله جامعه پذیری، کودکان هر دو جنس با مادر همانندسازی شخصی می کنند، ولی در ادامه پسر ناگزیر می شود با همانندسازی با پدر، نقش های مردانه را بپذیرد.

نظریه مطرح دیگر در این زمینه نظریه دوروتی دینرشتاین است: از آنجا که بدن مادر، نخستین موضوع روبه رو شدن کودک با جهان است، مادر هم منبع لذت و هم منبع درد و رنج برای کودکی است که اطمینان ندارد نیازهای جسمی و روانی اش برآورده می شود یا نه. از این روی کودک با احساسی دوگانه در قبال مادرها و زنان رشد می کند. مردان که نمی خواهند دوباره به طور محض به یک قدرت بسیار نیرومند وابسته شوند، می کوشند تا زنان را کنترل کنند. زنان نیز که از قدرت مادر در درون خودشان بیمناک اند، درصدد برمی آیند تا به دست مردان کنترل شوند. این دو فرآیند به ترتیبات جنسی خاصی می انجامد که برتری مردان بر زنان از نظر تصرف جنسی، سرکوبی نیاز جنسی زنان، و برخورد با زنان به منزله اشیا و تقسیم کار خانگی و بیرونی، از جمله آنهاست.

نظریه یادگیری اجتماعی
کودک از دو راه عمده، رفتارهای اجتماعی و نقش های جنسیتی را می آموزد: نخست آموزش مستقیم، دوم، از راه تقلید یا سرمشق گیری. این دو فرآیند، سه مرحله عمده را در فراگیری رفتارهای جنسیتی در پی دارند: نخست کودک از بین پدر و مادر با همجنسن خود پیوند می خورد، در مرحله بعد،کودک مجموعه ای از اقدامات پاداش دهنده و تنبیه کننده را مبنایی برای تعمیم دادن قرار می دهد یا با همجنس خود از والدین همانندسازی می کند، سرانجام در مرحله سوم، فرآیند تعمیم دهی به شکل گیری هویت جنسیتی متناسب، همراه با رفتار جنسیتی متناسب خواهد انجامید. اشکال اساسی در این نظریه آن است که شواهد بر خلاف آن حکم می کنند، رفتارهای جنسیتی کودکان شباهت زیادی با مدل های رفتاری بزرگ سالان ندارند. برای مثال پسرها بازی با اتومبیل را ترجیح می دهند، گرچه مادرانشان را بیش از پدرانشان در نقش رانندگی اتومبیل مشاهده کرده باشند.

نظریه های سطح کلان
نظریه ضرورت کارکردی نقش های جنسیتی
پارسونز بر نقش محوری تقسیم کار جنسیتی در حفظ انسجام خانواده تأکید ورزیده است؛ تقسیم کاری که وظایف شغلی، کسب درآمد و رهبری خانواده را بر عهده شوهر/ پدر، و وظایف خانه داری را بر عهده همسر/ مادر قرار می دهد. به باور وی این الگو به بهترین شکل، زمینه ایفای کارکردهای اصلی خانواده یعنی تثبیت شخصیت بزرگسالان و جامعه پذیری کودکان را فراهم می کند و این امر در ثبات خانواده و در نتیجه، یکپارچگی اجتماعی نقشی اساسی دارد.

نظریه طبقات جنسی
فایرستون با الهام از نظریه طبقات اجتماعی مارکس، نظریه ای ارائه داده که بنابر آن، زیست شناسی تولیدمثل موجب شکل گیری طبقات جنسی در جوامع شده است. خانواده زیست شناختی براساس واقعیات زیر استوار است: زنان در طول تاریخ تا پیش از گسترش کنترل فرزندان تحت سیطره زیست شناسی خود بوده اند، قاعدگی، زایمان، شیردهی و نگهداری از فرزندان آنان را برای بقای فیزیکی به مردان وابسته ساخته است. نوزاد انسان زمانی طولانی تر از نوزاد حیوانات برای رشد یافتن می گذراند و به بزرگسالان وابسته است، نوعی وابستگی متقابل بین مادر و فرزند در هر جامعه ای و جود داشته است و در نتیجه به روان شناسی هر زن بالغ و هر نوزادی شکل داده است. در نتیجه، تفاوت بین دو جنس از نظر تولیدمثل طبیعی، مستقیماً به نخستین تقسیم کار( تبعیض مبتنی بر ویژگی های بیولوژیک) در آغاز طبقاتی شدن جوامع انجامیده است.

دیدگاه اسلام
متون اصلی اسلام به طور مستقیم و با زبان علمی به تبیین عوامل شکل گیری نقش های جنسیتی نپرداخته اند، ولی با تأمل در مجموعه احکام و توصیه های دینی، مفروضات و ملزومات آنها می توان دیدگاهی را استنباط کرد.
از نظر اسلام مجموعه ای از عوامل زیستی، روانی و اجتماعی در فرآیندی از کنش هایی متقابل موجب شکل گیری نقش های جنسیتی می شوند. عوامل زیستی به تفاوت های طبیعی زن و مرد، به ویژه در سه محور قابلیت های تولیدمثل، قدرت بدنی و امیال جنسی اشاره دارند. عوامل روانی به تفاوت الگوهای رشد شخصیت دختر و پسر، و به طور خاص، تفاوت زن و مرد در بروز احساسات و تعقل ناظرند. عوامل اجتماعی نیز عوامل فرهنگی، حقوقی و اقتصادی را در بر می گیرند.

تفاوت های زن و مرد در سه محور قابلیت های تولیدمثل، قدرت بدنی و امیال جنسی از دیدگاه اسلام مسلم و تردیدناپذیر است. اما اسلام درباره چگونگی اثرگذاری این تفاوت ها بر شکل گیری نقش های جنسیتی نگرشی جبرگرایانه ندارد. بر این اساس نمی پذیرد که تفاوت های فطری و طبیعی زن و مرد، به گونه ای اجتناب ناپذیر زنان را به فعالیت های محدودتر و نیازمند تحرک کمتر سوق داده و به حمایت های مردان وابسته ساخته باشد.

همچنین، یادگیری نقش های جنسیتی از راه همانندسازی کودک با والد همجنس خود و نیز شرطی سازی کودک به کمک پاداش و تنبیه، نکته هایی است که از نگاه دینی می توان آن را مسلم انگاشت، زیرا با توجه به وجود تجربه های قطعی در این باره به ضمیمه حجیت ذاتی قطع، حتی اگر ادله خاص درون دینی بر نکته در دست نباشد، می توان در تبیین دینی از آن بهره جست.

از سوی دیگر تفاوت روان شناختی مرد و زن از جهت غلبه تعقل در مرد غلبه عواطف در زن، جنبه مهمی از تبیین اسلامی را تشکیل می دهد. عوامل فرهنگی و حقوقی، بدون توجه به جنبه های ارزشی آنها، بر تمایز جنسیتی نقش ها تأثیری شگرف گذاشته اند. مبارزه فرهنگی اسلام با باورها، قوانین و آداب و رسوم خرافی دوران جاهلیت، مانند محرومیت زنان از ارث، جواز نامحدود چند زنی و زنده به گور کردن دختران، که برای زنان موقعیتی پست به بار آورده بود، بر پایه همین پیش فرض، یعنی تأثیرگذار بودن عوامل فرهنگی و حقوقی در این حوزه، استوار است.

درباره نقش عوامل اقتصادی نیز با توجه به گزاره های دینی می توان بیان کرد که: کنترل ثروت توسط مزدان در تمایز جنسیتی نقش ها به ویژه اختصاص نقش های مدیریتی به مردان تأثیرگذار بوده است.

 

نویسنده این مطلب :

فرزند پرتال

به اشتراک بگذارید :

دیدگاه شما