کودکان سادات

سادات در لغت به معنای مِهتران و بنابر تعریف فقهی، عنوانی است برای کسانی که نسب‌شان به هاشم بن عبد مناف (جدّ رسول الله) می رسد. البته در عرف مردم، سیادت بیشتر با نسل حضرت زهرا (س) و امام علی (ع) پیوند خورده است و مشهورترین شاخه‌های سادات نسل‌شان به امامان شیعه می‌رسد. سادات دارای […]

سادات در لغت به معنای مِهتران و بنابر تعریف فقهی، عنوانی است برای کسانی که نسب‌شان به هاشم بن عبد مناف (جدّ رسول الله) می رسد. البته در عرف مردم، سیادت بیشتر با نسل حضرت زهرا (س) و امام علی (ع) پیوند خورده است و مشهورترین شاخه‌های سادات نسل‌شان به امامان شیعه می‌رسد. سادات دارای شاخه‌های مختلفی هستند که اصلی‌ترین و مهمترین آن ها عبارتند از هاشمی، محمدی، حسنی، حسینی، موسوی و رضوی.

 

در فقه احکامی ویژه برای سادات ذکر شده است؛ از جمله این که گرفتن زکات از غیر سید برای آن ها جایز نیست و بخشی از خمس نیز به سادات فقیر اختصاص دارد. در دوره بنی امیه و دوره عباسیان تا پایان خلافت متوکل، به جهت ظلم و ستمی که به سادات می‌شد، بعضی از آنها سیادت خود را مخفی کرده و یا مجبور به مهاجرت به نقاط دورتر می‌شدند. قتل عام سادات به دستور معاویه، یزید بن معاویه، مروان بن حکم، عبیدالله بن زیاد، حجاج بن یوسف و نیز عباسیان، نمونه‌هایی از علت مهاجرت آن هاست. ایران، آسیای صغیر، یمن، شام و شمال افریقا از جمله مناطقی است که سادات در طی قرون به آنجا رفته‌اند.

 

سادات و علویان در طول تاریخ دارای نمادها و شعارهایی بوده‌اند، که با آن ها شناخته می‌شدند از جمله: ثبت اسامی آنان در دفتری مخصوص به نام نقابت و یا آویختن گیسوان بلند تافته در طرفین صورت. در عصر حاضر روحانیون سادات با عمامه سیاه و مردم عادی با لباس، کلاه یا شال سبز شناخته می‌شوند.

 

شخصی از اقوام سببی مرحوم آیت الله میرزا جواد تهرانی(ره)  که از سادات محترم است، نقل می کرد:

روزی به دیدن آقا آمده بودم و به همراه من، برادر کوچکم که در آن موقع، حدود ۷ یا ۸ سال سن داشت، بود. داخل اطاق با آقا مشغول صحبت بودیم، هر چندگاه آقا با تمام قامت از جایشان برمی خاستند و می نشستند. این کار را چند بار با اندک فاصله ای تکرار کردند، وقتی دقت کردم فهمیدم علت قیام و قعود ایشان به خاطر برادر کوچکم می باشد، چون او بازیگوش بود و چندین باز از اطاق خارج شد و برگشت و هر نوبت که وارد اطاق می شد، آقا به احترام سیادت او می ایستاد و بعد می نشست! بعد از این که متوجه قضیه شدم، دست او را گرفتم و پهلوی خودم نشاندم که دیگر رفت و آمد نکند و مزاحم آقا نشود، ایشان با مهربانی و عطوفت فرمودند: «بگذار بچه آزاد باشد و مزاحم او نشو. آزادش بگذارید تا بازی کند».

نویسنده این مطلب :

فرزند پرتال

به اشتراک بگذارید :

  1. سیدروزبه حسین نژاد گفت:

    ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰

دیدگاه شما