درس زندگی در کنار درس مدرسه امری مهم و اجتناب ناپذیر است. هر معلمی در شرایط لازم می تواند مهارتهای زندگی را در کلاس به دانش آموزان آموزش دهد گاهی فقط ذکر یک خاطره کوتاه از حسادت، می تواند در تغییر نگرش دانش آموزان بسیار موثر باشد و درگیریهای کلاسی و یا درگیری با دفتر […]
درس زندگی در کنار درس مدرسه امری مهم و اجتناب ناپذیر است. هر معلمی در شرایط لازم می تواند مهارتهای زندگی را در کلاس به دانش آموزان آموزش دهد گاهی فقط ذکر یک خاطره کوتاه از حسادت، می تواند در تغییر نگرش دانش آموزان بسیار موثر باشد و درگیریهای کلاسی و یا درگیری با دفتر را به طرز چشمگیری کاهش داد. معلمان چند دهه قبل پند و نصایح خود را از دانش آموزان دریغ نمی کردند و عموما نتایج مطلوبی داشت و شما هم حتما خاطره ای از این اعمال معلم در کلاس دارید.
مشکل این است که مدارس ما کمتر به مدارس و حوزههای علمیه سابق شباهت دارد؛ یعنی دانشآموز خود را در آموختن آزاد نمیداند و به آنچه میآموزد دل نمیدهد لذا باید کاری کرد که درس در زندگی دانشآموزان وارد شود. چه ضرورتی دارد که مدرسه همه را برای دانشگاه آماده کند وقتی بیشتر دانشآموزان دبیرستانی وارد دانشگاه نمیشوند؛ مدرسه باید افراد را برای زندگی آینده آماده کند. که این مشکل به صورتی واژگون اکنون مرتفع شده است، آن هم اینکه با افزایش ظرفیت دانشگاهها تقریباً همه دبیرستانیها به دانشگاه راه مییابند!
مدرسه نباید تمامِ وقتِ دانشآموز را بگیرد بلکه باید در وجود او آزادی و رغبت به مطالعه پدید آورد. دانشآموز نمیتواند و نباید همهچیز را در مدرسه بیاموزد. در مدرسه باید درسها و اطلاعات لازم را بیاموزد و اساس و رسم کتاب خواندن و ذوق و پژوهش را بگذارد.
دانش آموزان باید جرات ابراز وجود و عقیده داشته باشند و با مدیر، ناظم و معلمان آن قدر احساس نزدیکی کنند که اگر دچار مساله ای شدند به راحتی آن را مطرح کنند. متاسفانه در کتب درسی بخشی به مهارت های زندگی اختصاص ندارد. فقط دانش آموزان در مدارس دروس پایه را آموزش می بینند، راهی دانشگاه ها می شوند و آنجا هم بدون آن که نحوه چگونه زندگی کردن را یاد بگیرند، فارغ التحصیل می شوند.
متاسفانه دانش آموختگان دانشگاهی ما چگونه زندگی کردن و آداب و معاشرت را بلد نیستند و نمی توانند خودشان را از خطرات حفظ کنند. یکی از اصول درس شیوه های زندگی نه گفتن است که آن را به دانش آموزان در مدارس یاد نمی دهیم. آن ها مقاومت را یاد نمی گیرند، در مقابل کوچک ترین تلنگری تسلیم شده و نمی توانند در برابر انواع فشارها ایستادگی کنند.
نوجوانان آینده سازان جامعه ما هستند و اگر گرفتار این مساله شوند نه تنها برازنده نیست، بلکه بسیار نگران کننده است و باید در این رابطه فکر اساسی کرد. همچنین مدارس باید عوامل نظارتی و کنترلی محسوس و نامحسوس داشته باشند. ما نمی توانیم با تهدید، جبر و زور به نتیجه دلخواه برسیم.
فشار آوردن و تنبیه جسمی روحی و روانی شاید بتواند در کوتاه مدت اثرگذار باشد، اما در درازمدت به محض اینکه فشار برداشته شود افراد دوباره دنبال آسیبی که به آن مبتلا بودند، می روند. باید فضای مدرسه را به فضای امنی توام با تفاهم برای دانش آموزان تبدیل کنیم.