تربیت انسان های توانمند

شما می‌خواهید در زندگی آرامش داشته باشید. این جمله‌ای است که با اطمینان خاطر آن را ادا می‌کنیم: هرکسی زندگی توام با آرامش را دوست دارد. این مطلب در مورد کودکان نیز صادق است. هر کودکی زندگی آرام را دوست دارد، هم آرامش بیرونی و هم آرامش درونی را. دوری از افکار نگران کننده بی‌اندازه […]

شما می‌خواهید در زندگی آرامش داشته باشید. این جمله‌ای است که با اطمینان خاطر آن را ادا می‌کنیم: هرکسی زندگی توام با آرامش را دوست دارد. این مطلب در مورد کودکان نیز صادق است. هر کودکی زندگی آرام را دوست دارد، هم آرامش بیرونی و هم آرامش درونی را.
دوری از افکار نگران کننده بی‌اندازه به‌کودکان کمک می‌کند تا انسانهایی شوند که افکار اضطراب‌آور را نپذیرند. در ضمن می‌توانید به‌آنها کمک کنید تا محیط زندگی آنها آرام، ساکت و صلح‌آمیز باشد.
می‌توانید کارهای زیادی انجام دهید تا آنها به‌طور دایم شاهد درگیریهای خانوادگی نباشند. می‌توانید به‌آنها کمک کنید در محیطی زندگی کنند که عاری از عصبانیت و خصومت باشد. در عین حال این فرصت را به‌آنها بدهید تا خود را به‌گونه‌ای برنامه‌ریزی کنند که محیط زندگی خود را برای کسانی‌که در آن قرار دارند، نه تنها آشوب زده نکنند، بلکه آن را آرام و ساکت سازند.
اگر می‌خواهید فرزندان خود را طوری پرورش دهید تا انسانهای توانمندی شوند، محیط مثبت و سازنده برای آنها فراهم آورید. اگر شما دایم با آنها برخوردهای تند و خشن داشته باشید، نمی‌توانید از آنها انتظار داشته باشید از آرامش درونی برخوردار باشند.
شما نمی‌توانید دایم بر سر آنها داد و فریاد کنید و از آنها انتظار داشته باشید آرام باشند. شما این اختیار را دارید تا نوع محیط را برای فرزندان خود فراهم کنید. گذشته از اینکه به‌چه باوری رسیده‌اید، یا شرایط زندگی شما چگونه است، همچنان این فرصت را دارید تا کیفیت شرایط عاطفی را برای فرزندان‌تان انتخاب کنید.
اگر عصبانیت ویژگی غالب باشد، کودکانی عصبانی خواهید داشت. اگر دایم درگیری وجود داشته باشد، خواهید دید که بچه‌هایتان اهل جنگ و دعوا خواهند شد. اگر هیچ نظم و انضباط خاصی در مورد کودکان ندارید، کودکانی بی‌انضباط خواهید داشت.
انسانهای توانمند کسانی هستند که سعی می‌کنند این التهاب وحشتناک عصبانیت را از روی کرۀ زمین محو کنند. خانوادۀ جهانی نیاز به‌آرامش دارد. این صلح باید از واحد خانواده شروع شود. در خانوادۀ شما، هر یک از اعضای خانواده در هر شرایطی که باشند، باید شروع کنند به‌فراهم آوردن شرایط صلح و آرامش.
اگر کودکان در واحد خانوادۀ شما در صلح و آرامش بزرگ شوند، انسانهای توانمندی خواهند شد که زندگی آرامی خواهند داشت و به‌دیگران نیز کمک می‌کنند تا همین‌طور باشند.
اگر با عصبانیت بزرگ نشده باشند، دایم عصبانی نخواهند شد، با همسایگان خود نخواهند جنگید و با کودکان خود برخورد خشن نخواهند داشت و به‌این چرخۀ بی‌پایان تلخ‌کامی و خصومت پایان داده خواهد شد.
کودکان نباید به‌نحوی بزرگ شوند که خشونت حالت عادی آنها برای ابراز وجود باشد. آنها نباید برای رسیدن به‌خواسته‌های خود به‌خشونت متوسل شوند. راههای مؤثرتری برای حل اختلاف وجود دارد، و واقعیت این است که این کار باید از شما و در خانوادۀ شما شروع شود.
نزاع خانوادگی کار بد و مزخرفی است، درد و رنج فراوان و بی‌موردی به‌همراه دارد، عذاب‌آور است، اثرات نامطلوبی بر روی کودکان دارد، به‌آنها می‌آموزد که برای حل مسایل خود از همین روشها استفاده کنند. پس اگر می‌خواهید فرزندان‌تان در آینده انسانهای توانمندی باشند، هرگز از نزاع و درگیری دفاع نکنید.
عصبانیت حاصل تفکر است. همانطور که نزاع‌های خانوادگی از فکر شروع می‌شود، عصبانیت نیز دقیقاً همین‌طور است. کودکان تقریباً همیشه خشم را وسیله‌ای برای پیشبرد کارشان تلقی می‌کنند و این خشم به‌ندرت نتیجۀ آسیب روانی در آنهاست.
درواقع کودکان از حرکات عصبی و خشن تا زمانی استفاده می‌کنند که احساس کنند حرکات آنها مؤثر است. کودکان خیلی زود یاد می‌گیرند برای رسیدن به‌خواسته‌هایشان ابراز عصبانیت راه بسیار مؤثری است.
هنگامی که کودک را بغل نمیکنید و یا برای او در مغازه آدامس نمی‌خرید، لجبازی و گریۀ او آغاز می‌شود و وقتی کودک می‌بیند رفتار او مؤثر است، یعنی آدامس برای او می‌خرید یا او را بغل می‌کنید، دست از ابراز خشم برمیدارد.
وقتی تسلیم رفتار عصبی کودک خود می‌شوید، درواقع به‌او می‌گویید برای اینکه به‌خواستۀ خودت برسی، تنها کاری که باید بکنی این است که عصبی باشی و رفتار نامعقول و بی‌ادبانه نشان دهی، بعد به‌هرچه که بخواهی می‌رسی.
حال ممکن است شما برای برخورد خود عنوان دیگری انتخاب کنید، اما واقعیت همین است و تغییر رفتار یعنی همین. رفتار شما تحت تاثیر عصبانیت، تغییر می‌کند و کودکان این را خیلی زود یاد می‌گیرند و این وظیفۀ شماست که دقت کنید وقتی آنها کوچک هستند، این رفتار آنها را تقویت نکنید.
در غیر این‌صورت ممکن است‌آنها با این باور بزرگ شوند که می‌توانند دیگران را وادار کنند ناخواسته مورد نظر آنها را انجام دهند و بعد هم بگویند: من آدم عصبی هستم، دست خودم نیست و ارثی است.
سرکشی و نافرمانی آنها را خیلی ساده و با جملاتی مانند جملات زیر توجیه نکنید: چاره‌ای ندارد، مثل پدرش است. همیشه زود عصبانی می‌شود. واقعاً بچۀ خوبی است، فقط گاهی شیطان گولش می‌زند. همۀ بچه‌ها بدخلقی می‌کنند، این طبیعت انسان است.
اگر می‌خواهید کاری کنید که بچه‌های شما در تمام مراحل زندگی منطقی باشند، باید تمام این بهانه‌ها را دور بریزید. اگر قرار است فرزندان شما انسانهای توانمندی باشند، باید در همان اوایل زندگی یاد بگیرند که این کار از طریق عقل میسر می‌شود. باید یاد بگیرند بر ذهن خود مسلط شوند و مسئولیت واکنش‌های عاطفی خود را برعهده بگیرند.
اما کودکانی که با عصبانیت بزرگ می‌شوند کاملاً خلاف این را می‌آموزند و خیلی زود به‌این باور می‌رسند که واقعاً تقصیر آنها نیست و هیچ تسلطی بر این رفتارهای خشن ندارند و در هر حال پدر و مادر هستند که در این مورد کوتاهی می‌کنند.

نویسنده این مطلب :

خانم خوش بیانی

به اشتراک بگذارید :

دیدگاه شما