در مدرسه، بچهها قبل از اینکه باسواد شوند، باید مردان بزرگی بشوند اگر یک آقاپسری، مرد بسیار قویای بشود، بعداً درسش هم خوب میشود، بعداً اخلاقش هم خوب میشود، نظمش هم خوب میشود. اول باید آقاپسرها را بهسرعت تبدیل کرد به مردان بسیار قوی و بزرگ؛ مردانی که مدرسه را اداره میکنند، مردانی که خانه […]
در مدرسه، بچهها قبل از اینکه باسواد شوند، باید مردان بزرگی بشوند
اگر یک آقاپسری، مرد بسیار قویای بشود، بعداً درسش هم خوب میشود، بعداً اخلاقش هم خوب میشود، نظمش هم خوب میشود. اول باید آقاپسرها را بهسرعت تبدیل کرد به مردان بسیار قوی و بزرگ؛ مردانی که مدرسه را اداره میکنند، مردانی که خانه را اداره میکنند، آنوقت اخلاقشان هم خیلی شیک و با بزرگواری و گذشت و انصاف خواهد شد.
یکی از مشکلاتی که در جامعۀ ما هست این است که به دبیرستانیها، مثلاً کسی که در کلاس دهم یازدهم است، هنوز به او میگویند «بچهمدرسهای» در حالی که برای خودش یک مردی شده است، دیگر سن او هفتاد سال هم بشود، جثهاش بزرگتر نمیشود، کمکم دارد ریش و سبیل هم در میآورد، ولی هنوز به او میگویند «بچهمدرسهای»!
اسلام خیلی موافق است که خیلی زود به بچهها بگویند «تو مرد شدهای» به دخترخانمها هم خیلی زود بگویند «تو برای خودت خانم شدهای». اینکه از سن چهاردهسالگی، بچه مکلّف میشود، مسئول میشود و دیگر باید خودش کارهای خودش را در ارتباط با پروردگار عالم انجام دهد، و یک رابطۀ قویِ مسئولانه داشته باشد، بهخاطر این است.
امام صادق(ع) میفرماید: سن کمال برای انسان، هجده سالگی است/ انسان از چهاردهسالگی باید خودش را مسئول بداند
شما وقتی دیپلم میگیرید، حدود سنّ هجدهسالگی است. امام صادق(ع) میفرماید: تا سن هجدهسالگی کافی است برای اینکه انسان به بالاترین مدارج کمال برسد، و دیگر در بقیۀ عمر، میتواند خودش را حفظ کند و بهصورت دیگری تکامل پیدا کند.
امروز یکی از مشکلات ما این است که بچههای ما زندگی طبیعی ندارند/بچهها در مدرسه سختی نان پختن را تجربه کنند
پدر مادرهای محترم بدانند، امروز یکی از مشکلات ما این است که بچههای ما زندگی طبیعی ندارند. بچه در زندگی روستایی و کشاورزی، با پختن نان که چقدر سختی دارد، آشنا میشود، میبیند که چندین ساعت طول میکشد تا یکدانه نان پخته شود. در حالیکه بهترین غذاها-مثلاً کباب- خیلی راحت پخته میشود. و بعد شما به این بچه میخواهید بگویید: قدر نان را بدان! اسراف نکن! نانی که زنگ میزنید از سوپرمارکت سرِ کوچه آوردهاند، این بچه دیگر بهطور طبیعی حرمت نان را نمیداند. الان دیگر بچهها خیلی کمتر حتی سرِ صف نان میایستند!
ما به دوستانمان پیشنهاد کردهایم که شما در مدرسه، نان پختن را رواج دهید، بچهها خودشان نان بپزند و با زندگی طبیعی آشنا بشوند، وقتی بچهها در طبیعت باشند، میدانند که بهدست آوردن میوه، زحمت دارد. بچهها اگر در طبیعت باشند میدانند که ساختن خانه زحمت دارد.
این زندگی شهری، بهصورت طبیعی، بین «افرادی که بین شهر زندگی» و بین «درکِ سختی زندگی که لازمۀ خوب بودن است»، فاصله انداخته است. ما باید یک زندگی طبیعی داشته باشیم، تا سختیهای یک زندگی طبیعی را به شیرینی بپذیریم.
خوب است بچهها در مدرسه، خودشان سفره پهن کنند، خودشان سفره را تمیز کنند، خودشان اتاق را مرتب کنند، میز و صندلی را به بچه بدهید و بگویید «این مال خودت است» تا پنج شش سال باید میز و صندلی خودت را خودت نگه داری.
ما اگر این ویژگیهای شخصیتی-مثل مسئولیتپذیری و مقاوم بودن- را در بچهها تقویت کنیم، هیچ نگرانیای نسبت به دینداری بچهها نداریم. مدرسۀ خوب، مدرسهای نیست که مدام به بچهها دعا و قرآن و نماز یاد بدهد! مدرسهای است که پسرها را مرد بار بیاورد، و دخترها را خانم؛ دخترها هم باید شخصیتهای قوی و استواری داشته باشند.
«ادب» مال آدمهای قوی است/ اول باید بچهها را به شخصیتهایی قوی و استوار تبدیل کنیم
اینجا باید سرِ زبان همه باشد «مرد باش، قوی باش، محکم باش» این کلمات خیلی کلمات خوبی است، یا آن کلمهای که امام صادق(ع) مطرح میکند به عنوان اینکه «مؤدب باش» ادب مال آدمهای قوی است، آدمهای ضعیف زیرآبی میروند، دروغ میگویند، خالی میبندند، ولی آدم قوی اینطوری نیست. آدم ضعیف حسودی میکند، ولی آدم قوی حسودی نمیکند.