هم اندیشی، یعنی سلسله صحبت هایی دربارۀ موضوعی معین که بیشتر جنبۀ آموزشی و تبادل اطلاعات دارد. راهی که پیشروی ما برای ایجاد فضایی برای اندیشه ای پویا و فعال با کودکان و نوجوانان دارد، به کارگیری فلسفه در این مسیر است. اگر فلسفه بخواهد در مسیر آموزش و پرورش کودک نقشی ایفا کند، […]
هم اندیشی، یعنی سلسله صحبت هایی دربارۀ موضوعی معین که بیشتر جنبۀ آموزشی و تبادل اطلاعات دارد. راهی که پیشروی ما برای ایجاد فضایی برای اندیشه ای پویا و فعال با کودکان و نوجوانان دارد، به کارگیری فلسفه در این مسیر است.
اگر فلسفه بخواهد در مسیر آموزش و پرورش کودک نقشی ایفا کند، از آنچه کاری ساخته است؟ پاسخ اجمالی آن اسـت کـه فلسفه نه به ضرورت برای همه کودکان بلکه برای کودکانی که استعداد آموختن آن را دارند میتواند راهی برای ژرفتر اندیشیدن باشد.اگر کودک با گوهر فلسفه آشنا شود میتواند:«پرسـشهای خـود را بهتر بیان کند.به پرسشهایی که به تدریج در زندگی پیدا میکند بهتر فکر کند؛و بالاخره دریافتهای خود را بهتر بیان کند.» تعبیر«هماندیشی با کودک» می تواند برای آموزش فـلسفه در دوران کـودکی، مـناسب باشد.با این تلقی، مـا مـطالب از پیـش تعیینشدهای را برای آموزش فراهم نمیکنیم بلکه به اقتضای شرایط و آمادگی کودک با او وارد گفتگو میشویم.
در بین تمامی جانداران، دوره رشد فرزند انسان طولانیتر از همه است. با رشد علوم و پیچیدهتر شـدن صـورت زنـدگی ما، این مرحله باز هم طولانیتر شده است. هرچند دوران آمـوختن انسان محدود به دوران کودکی و نوجوانی نیست اما آموختن کودک با آموختن در دوره بزرگسالی از اساس تفاوت دارد. کودک در آن دوره هـنوز اسـتقلال نـدارد و در حال آموختن چیزهایی است که آینده او را رقم میزند و هویت و شخصیت او را شـکل مـیدهد .وی در حال آموختن حداقلهایی است که برای زندگی کردن در جامعه و ایفای نقشی در کنار دیگران بدان ها نـیازمند اسـت. در ایـن مرحله کوشش افراد دخیل در پرورش کودک، آن است که کودکی تواناتر تربیت کنند. بـرای رسـیدن بـه وضع مطلوب، اغلب میزان و معیارهایی تعیین میکنیم. این میزانها نسبتی با فرهنگی دارد که کـودک در آن تـربیت می شود. پس حداقل آن است که کودک، به عضوی مفید و کارآ برای زندگی کـردن در فـرهنگی که بدان تعلق دارد، تبدیل شود.
فلسفه هـرچند بـه عامترین موضوعات انسانی میپردازد. اما استعداد فیلسوفانه اندیشیدن در همه انسانها یکسان نیست. تـوجه بـه ایـن موضوع در کودکان اهمیت بیشتری دارد. دنیای کودک در اصل دنیای محسوسات و زندگی در حال است. نباید انتظار داشـته بـاشیم و یا سعی کنیم که کودک از این دنیا خارج شود.
بزرگترین میراث تفکر فلسفی زمان ما وقوف بـه تـنوع و تکثر صورتهای اندیشه و زندگی و در بصیرت داشتن زمانه است. تأثیر این دو دریافت در کار هماندیشی با کودک، ترک مطلقانگاری و توجه دائمی به تغییر و تحول در زمانه است. کودک برای زیستن در زمانهای دیـگر بـه دنیا آمده است. در هماندیشی باید تصور کرد که اکنون کسی را همراهی میکنیم که برای در نور دیدن راهی که ما هنوز تجربه نکردهایم خود را آماده میکند. باید احتمال داد که کودک در مـسیر رشـد در مـراحل بعدی از ما بهتر و ژرفتر بـیندیشد.
در هـماندیشی بـا کودک حد اکثر کار ما میتواند تقویت ژرفاندیشی و افزودن بر بصیرت وی نسبت به مقولاتی باشد که در تفکرات فلسفی گذشته به تـأمل درآمـده انـد. اما نکته مهم در این همراهی در پیش گرفتن شـیوههایی مـتناسب با شرایط کودک است. کودک با زمانه خود بزرگ میشود. زمانه تکرار نمیشود. اگر هر زمانه اقتضائی دارد فـهم اقتضائات زمانه بیش از هر چیز در همراهی با کودک و تربیت فرزند معنا دارد.