چگونه به سوالات کودکم راجع به خدا پاسخ دهم ؟

همانطور که کودکان از نظر جسمی نیازمند مواد غذائی می باشند،از لحاظ روحی نیز به غذای فکری احتیاج دارند و این نیاز مندی به وسیله ی پرسشهای کودکانه آنان ابراز می گردد.بنا برین سوالات آنان را نمی توان بی اهمییت تلقی کرد،چرا که این پرسشها از یک نیاز طبیعی سر چشمه گرفته و زمینه آشنایی […]

همانطور که کودکان از نظر جسمی نیازمند مواد غذائی می باشند،از لحاظ روحی نیز به غذای فکری احتیاج دارند و این نیاز مندی به وسیله ی پرسشهای کودکانه آنان ابراز می گردد.بنا برین سوالات آنان را نمی توان بی اهمییت تلقی کرد،چرا که این پرسشها از یک نیاز طبیعی سر چشمه گرفته و زمینه آشنایی آنان را با محیط زندگی و جهان فراهم میسازد.دانشمندان معتقدند که کنجکاوی کودکان بی هدف نمی باشد،بلکه براساس امکا نات طبیعی،حس کنجکاوی زمینه، شناسی آنا ن را فراهم می سازد. روی این اصل ، یکی از اساسی ترین پایه های تر بیت، بر محورپاسخ های صحیح کودکان قرار داده شده است . پدران ومادران با بررسی این سئوالات به روحیات آنها پی برده ،بهتر خواهند توانست فرزندان خویش را پرورش دهند .

  يكي از حقوق اساسي كودكان بر خانواده‏ ، راهنمايي كردن آنان به سوي خداوند و شناخت اوست. چنان كه امام سجاد(ع) مي‏فرمايد:

   وَ اَنَّكَ مَسْئُولٌ عَمّا وَلَّيْتَهُ بِهِ مِنْ حُسْنِ الاَدَبِ وَ الدَّلالَةِ عَلي رَبِّهِ

    و تو (پدر) در حكومتي كه بر فرزندت داري مسئولي كه او را مودّب بار آورده و به سوي شناخت خداوند راهنمايي‏اش كني.

از حدود چهار سالگی كنجكاوی سراسر وجود كودك را فرا گرفته و سبب می شود كه با حقایقی درباره جهان آشنا شود. این آشنایی ها خود منجر به مبدأ جویی و قبول خدا خواهد شد و این مرحله، سن طبیعی برای پذیرش خداوند است. كودك در این سن این احساس را دارد كه هیچ چیز بدون علت پدید نمی آید و چنین احساس می تواند اساس همه داوری های او باشد. كودك چهار ساله به والدین خود وصل است. پدر خود را بزرگ و مهم می داند و تلقی او از خدا این است كه او هم چون پدر او، ولی بزرگتر است. او حتی خداوند را چون عضوی از اعضای خانواده خود به حساب می آورد و سؤالات او این طرز فكر را نشان می دهد. او ممكن است عكسی زیبا ولی عجیب و غریب را عكس خدا تصور كند و به آن صورت معبودی بدهد و البته چنین توصیفی غالب اوقات او را راضی می كند. مفهوم خدا و صفات او تا حدود شش سالگی هنوز امری ریشه دار نیست ولی از حدود هفت سالگی خدا را مقامی قدرتمند می شناسد كه ارزشی بالاتر از ارزش والدین دارد و می خواهد با دستورات او آشنا شود. صفات خدا تا حدودی برای او آشناست لیكن جنبه هایی چون ازلی و ابدی بودن برای او نامفهوم است و هم باید دانست كه او هنوز با جنبه های محسوس آشناست نه با مسائل مجرد و ذهنی.

كارشناسان علوم تربيتى معتقدند در اين مواقع، بهتر است ذهن كودك را متوجه مسائل ديگر كنيم تا سؤال خود را فراموش كند. البته بايد سعى كنيم به جاى اين كه فرزندانمان از جنس خدا و ماهيت او سؤال كنند، متوجه صفات الهى شوند؛ يعنى، با بيان داستان‏هاى آموزنده، محبت، لطف، بخشش، غنا و مهربانى خداوند را به آنان القا نماييم. در نتيجه سؤال آنها را به سمت فهم و بيان صفات سوق دهيم.

لیکن راههای دیگری نیز وجود دارد که بدان اشاره می کنیم :

براي خداشناسي کودکان مي توان با بيان مثال هاي ساده و قابل فهم، ذهنشان را قانع کرد مثلا گفته شود که بعضي از چيزها وجود دارند ولي با چشم ما که فقط اجسام و جسم را مي تواند مشاهده کند ديده نمي شوند ولي ما به حقيقت و وجود آنها باور داريم. مثلا عقل و محبت و دوستي ، درد از اموري هستند که با چشم ظاهري ديده نمي شدند ولي ما از راه نشانه هايي به وجود آنها پي مي بريم مثلا وقتي مي بينيم فردي با نظم و انضباط است به رفتار سنجيده و سخنان حساب شده اش پي مي بريم که داراي عقل و شعور است وگرنه آدم بي عقل و ديوانه هيچگانه از او گفتار يا رفتاري معقول سر نمي زند .

مثال دیگر قابل فهم برای کودکان این است که تکه قندی را در دست بگیریم وبه کودک نشان بدهیم ولیوان آبی نیزآماده کنیم وبه کودک بگوییم مقداری از آب بنوشد وسپس سوال کنیم چه مزه ای داشت ؟ اکنون قند را درداخل آب حل کنیم سپس از او سوال کنیم قند چه شد ؟ کودک می گوید داخل لیوان است . اکنون بگوییم پس نشان بده . کودک خواهد گفت هست اما دیده نمیشود . اکنون بگوییم مقداری از آب بنوشد .سوال می کنیم چه مزه ای داشت ؟ خواهد گفت شیرین . اکنون زمان آن است که به کودک بگوییم پس برخی از چیزها وجوددارد اما دیده نمیشود

در مورد خداوند هم اينگونه است که ما با ديدن نظم شگفت انگيز در خلقت عالم و عظمت آفرينش به راحتي به وجود مبدأي بزرگ به نام «الله» منتقل مي شويم هر چند که او را با چشم ظاهري و مادي نتوانيم مشاهده کنيم ولي با چشم باطني و قلبي و دروني به حقيقت آن يقين پيدا مي کنيم همانطوري که درباره وجود عقل و محبت و دوستي گفته شد.

برای توجیه كودكان می توان علاوه بر اینکه از مثال استفاده كرد، نیز میتوان ضمن بیان این كه خداوند شبیه هیچ چیز نیست و مثال فقط برای نزدیك كردن به ذهن است. بهتر است كه در صورت امكان از شعرهایی كه در مورد خداوند سروده شده ویا برخی داستانهابهره گرفت. مانند این داستان که می فرمایند

روزی پیامبر اكرم(ص) با اصحاب خویش بر پیرزنی گذشت كه با چرخ دستی نخ ریسی می كرد. از او پرسید: خدا را به چه دلیل شناختی؟ پیرزند دستش را كه به دسته چرخ بود، برداشت و چرخ ایستاد. پیرزن گفت: به این دلیل، همچنان كه این چرخ را دستی می باید كه آن را به گردش آورد، چرخ عظیم جهان كه همواره در گردش است، دستی مقتدر می گرداند.

داستان دیگر: در زمان قدیم پادشاهی بود كه به خدا ایمان نداشت اما وزیری داشت كه خدا پرست بود. هر چه وزیر برای اثبات خدا دلیل می آورد، شاه قبول نمی كرد تا این كه وزیر دستور داد در یك بیابان دور افتاده كه هیچ ساختمان و درختی نبود، یك ساختمان خیلی خوبی ساختند و اطراف آن را درخت كاری كرده و جوی های آب در زیر درختان جاری ساختند. یك روز وزیر، پادشاه را به شكار دعوت كرد. پادشاه نگاهش به آن ساختمان افتاد و از وزیر پرسید: در زمان های گذشته كه برای شكار به این جا می آمدیم، چنین ساختمانی نبود. چه كسی این ها را ساخته است؟

وزیر پاسخ داد: این ها خود به خود به وجود آمده اند. پادشاه گفت: مرا مسخره می كنی؟ این چه حرفی است كه می زنی؟ آیا می شود كه این ساختمان زیبا خودش ساخته شده باشد؟ وزیر گفت: وقتی بنای این ساختمان محقر و كوچك بدون بنّا غیر ممكن باشد، چگونه می شود كه بنای آسمان ها و زمین و موجودات بسیاری كه روی آن هستند، بدون آفریدگار باشد؟! پادشاه متوجه شد و به وجود خدا اعتراف كرد.

برای كودك می توان زندگی مورچه ها را مثال زد كه در یك صف منظم در حال حمل مواد غذایی به انبار هستند. آن ها با نظم خاص بدون این كه خط كشی یا تابلو و علامتی داشته باشند، حركت می كنند و با هم تصادف نمی كنند. پا روی پای هم نمی گذارند و لانه را گم نمی‌كنند.

دانه های سالم را دو نیم می كنند، تا سبز نشود. مورچه ها در طور سال از دانه های ذخیره شده برای غذا استفاده می كنند، به این صورت كه اوّل دانه ها را خرد می كنند، سپس آن را به صورت ترشی و مایع در آورده و آن گاه مصرف می كنند.

راستی چه كسی این موجودات ریز را آفریده و به آن ها تعلیم داده تا چنین منظم باشند؟

ویا مانند این شعر

از آب و باد و صحرا از آسمـــان زیبا

از آن كبوتــری كه نشسته بر بام ما

پـرسیـدم و شنیـــدم راز وجود آن ها

این قصه را می گفتند اما نه با زبان ها

نیــافــریده مـــا را به جـز خـدای یكتا

    * در زمينه سؤالاتي از قبيل خدا كجاست و چگونه است و… بايد توجه كنيد كه پاسخ به آنها براي كودكان، چندان كار ساده‏اي نيست و نياز به دقت و ظرافت بيشتري دارد؛ از اين رو لازم است با مطالعه كتاب‏هايي كه در اين سطح نوشته شده و نيز كمك گرفتن از افراد مطلع و با سواد، پاسخ‏هاي شايسته به فرزندتان بدهيد؛ در اين رابطه مي‏توانيد از طريق داستان‏هاي آموزنده و نيز نظم حاكم در طبيعت، آسمان‏ها و ستارگان و حيوانات و… ذهن فرزندتان را قانع كنيد.

  * چون اين گونه سؤالات به صورت جدي براي كودكان مطرح نيست از اين رو اگر قادر به پاسخ مناسب نبوديد، مي‏توانيد ذهن او را به گونه‏اي به سمت مسائل ديگر جهت داده و يا اين كه به او تفهيم كنيد كه پاسخ اين سؤالات را در آينده‏اي نزديك در مدرسه حتماً به دست خواهي آورد.

    ضمناً توجه داشته باشيد كه از هر نوع دروغ در پاسخ دادن پرهيز كنيد كه آثار مخرّبي خواهد داشت

سعي کنيم از دين و مسائل ديني جز خاطرات خوش در ذهنشان چيزي باقي نماند . زماني که از کودکي به فرزندان خود درک درستي از خدا بياموزيم ، در زندگي هرگز احساس تنهائي نمي‌کند چون به يقين مي‌دانند خدا حامي آنهاست و در سخت‌ترين لحظات با آنهاست.

منبع: پرسمان کودک 

نویسنده این مطلب :

فرزند پرتال

به اشتراک بگذارید :

دیدگاه شما